سفارش تبلیغ
صبا ویژن

... نیمه جان از عشق و غم بی کسی , ای خدا به فریادم میرسی ؟

تمام متنهای این وب از خودمه پس کپی برداری نکن لدفن ؛ ممنون

میخاستم با شما سلام کنم اما از کنارم رد شدید ...

میخاستم بگویم همراهتانم اما دیگر خیلی دور شده بودید


ب سمتتان آمدم


میخاستم دست همراهی بر شانیتان بگذارم


ب خیالتان فکر زدنتان را دارم دستم را بریدید


با گامهایم همراهتان شدم


ب خیالتان فکر تعقیبتان را دارم


پایم را قطع کردید


دهان باز کردم تا حرفم را بزنم و از کرده های خوبتان تشکر کنم


گمان کردید ک میخاهم ناسزا بگویم زبان از کامم در آوردید


با چشمانم همراهتان شدم


نمیدانم چ گمانی کردید ک چشمانم را از حدقه در آوردید


با همان تن نیمه جانم ب شما فهماندم ک گوش سپارتانم


فکر کردین ک قصد تمسخر دارم هردوگوشم را کر کردید


____________________________


ادامه دارد ...


+نوشته شده در جمعه 91/2/1ساعت 11:7 صبحتوسط Half_Life | | نظر

ب خدا گفتم امشب بیا پیشم تو اتاقم بخواب

خودم رفتم رختخواب پهن کردمو پائین تخت خوابیدم

تا خدا بره رو تختم ...

تا صبح نگام ب تخت بود ک خدا کی میاد پیشم بخوابه

صبح فهمیدم خدا تو بغلم بوده آخه بالشتم خیس اشک بود

و خودمم سبک بودم ...

همه دورو برم بودنو اشک میریختن نمیدونم چرا ؟!!

عههه حالا فهمیدم ... از حرفای بقیه که

...

من مردم !!!


+نوشته شده در جمعه 91/2/1ساعت 10:37 صبحتوسط Half_Life | | نظر