سفارش تبلیغ
صبا ویژن

... نیمه جان از عشق و غم بی کسی , ای خدا به فریادم میرسی ؟

تمام متنهای این وب از خودمه پس کپی برداری نکن لدفن ؛ ممنون

دنیارو میخوام رنگ کنم ی رنگ تازه ی رنگ زیبا

نمیگم کارمو خوب بلدم اما خب از خودش یاد گرفتم

میخام ی رنگ جدید بزنم مثه بلکا اون بهم تر زد

منم اوغ میزنم ب همش خیلیم بهش میاد زبون


+نوشته شده در جمعه 92/8/3ساعت 5:13 عصرتوسط Half_Life | | نظر

بهم گفتی دوست داشتن

این اولین باره ک من اینقدر

دیوونه ی بارون و پائیزم

تو فرق داری با همه دنیا

من عاشق این حسِ تبعیضم

 

بهت گفتم

این اولین باره ک من خسته ی بوی جالیزم

ب تماشا بشین ک من ؛ آخرین برگه پاییزم


+نوشته شده در سه شنبه 92/7/9ساعت 11:44 عصرتوسط Half_Life | | نظر

 

و قدم زدن با کفشهای خیاله تو

در گذری ک ب کوی دلت منتهی میشود

می گیند ب ره رفتن در راه عشق ب هر قدمش

ثوابی مینویسند

 

و چقد مسیر من ب تو دراز گشته است

انگار ک خدا تمام دارائیش را میخواهد ب این سبب

ب من ببخشد :)

 

و هنوز سوز پاییز توانش را ندارد ک ب گرمای خیالت زور بگوید

حتی بعد از پیمودن این همه راه پاهایم گرمه گرمند

چون راه از دله توست و گرما از خدای خالقِ عشق

 

دلت پاک است و پاکیش مریم مقدسیست ک

باید از آن مسیحی متولد شود

اگر تنها ماندی بدان خدا بازهم تورا مثله قدیم دوست دارد

 

فقط هنوز میخواهد

خودت را پیدا کنی ؛ خودی ک ب خودی خود هیچ نیست

خودی ک فقط با خدا از بیخود بودن در می آید

 

نصفت کامله کامل است فقط خودت را دریاب

ک از دریا وقتی در یابیده شود ارزش دارد و هنر است


+نوشته شده در سه شنبه 92/7/9ساعت 6:11 عصرتوسط Half_Life | | نظر

شب ..... سکوت سرده آرامشی لرزان و مخوف
مثله کلبه ای کوچک وسط دشتی ک در نزدیکیش طوفانی برپا شده 
تنها شخص آن کلبه پیرفردیست ک گذران زندگیش با ریسندگیه افکار
پریشانش میگذرد ،؛، شبتون خوش


+نوشته شده در دوشنبه 92/7/1ساعت 12:3 صبحتوسط Half_Life | | نظر

<      1   2   3